خانواده پایدار

سبک زندگی اسلامی عقلانی مبتنی بر معارف ناب اهل بیت علیهم السلام

خانواده پایدار

سبک زندگی اسلامی عقلانی مبتنی بر معارف ناب اهل بیت علیهم السلام

خانواده پایدار
آخرین نظرات

۲ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

از سمت راست: شهید محمدمهدی آفرند ، مرحوم زادسر و مرحوم سلطانمرادی

 

به مناسبت سی و چهارمین سالگرد روحانی شهید محمدمهدی آفرند (شهیدی که علاقه زیادی به مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها داشت و در همین ایّام فاطمیّه به آرزویش رسید.) قطعه‌ای از کتاب شب حنظله‌ها را تقدیم می‌کنم:

 

محمّدمهدی دفترچه‌اش را بیرون کشید و آخرین نوشته‌اش را ثبت کرد: « امروز ۱۸/۱۰/۶۵ پنجشنبه است که با دسته ویژه گردان ۴۱۲ در شلمچه در سنگر بدون سقفی که لودرها کنده‌اند نشسته‌ایم. و ان‌شاءالله امشب به یاری خداوند متعال برای عملیات حرکت می کنیم. باید با لباس غواصی حدود پنج کیلومتر را پیموده و به خط دشمن برسیم و از آنجا حدود سه کیلومتر رفته تا به پلی که روی کانال پرورش ماهی است برسیم و بعد دسته ویژه پل را که طول آن حدود هزار متر است پیموده و آن طرف پل یک سر پلی بگیرد تا بقیه بچه‌ها عبور کنند به امید خداوند متعال. »
بچه‌ها گوشه و کنار سنگر‌ها کِز کرده بودند و چرت می‌زدند. حاجی گفته بود یکی‌، دو ساعتی می‌توانید استراحت کنید تا زمان حمله فرا برسد. هیچ پتو و وسیله گرم کننده‌ای نبود، محمّدمهدی نایلون‌های ضخیم و پلاستیک‌هایی که گوشه و کنار افتاده بود را برداشت و کشید روی بچه‌ها تا شاید کمی از سرمای گزنده دی‌ماه را بکاهد.

 

راز نامگذاری کتاب شب حنظله‌ ها چیست؟

درباره کتاب شب حنظله ها

ای کاش دوباره به خوابم بیایی!

 

دانلود کتاب

رضا کشمیری

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا فاطمه الزهراء یا امّ ابیها سلام الله علیها

دو سال پیش بود که این داستان را نوشتم تا آتش درونم کمی فروکش کند. دستپاچه و با آه و ناله نوشتم‌اش.

بله حالا که نگاهش می‌کنم، نیاز شدید به بازنویسی و اصلاح اصول و قواعد داستان نویسی دارد... اما آن زمان نوشتمش تا دلم آرام بگیرد.

 

آغاز داستان:

دیشب صدای تیراندازی و خمپاره نگذاشت درست بخوابم، بعضی گلوله‌ها نزدیک خانه‌مان می‌خورد و در و دیوار می‌لرزید. گچ‌های شوره زده سقف با هر لرزه، غبار پوکشان در هوا پخش می‌شد و آرام می‌نشست روی صورتمان.  با هر بار صدا بچه‌ها بیدار می‌شدند، زینب چشمان پف کرده‌اش را می‌مالید و می‌لرزید، تا بغلش نمی‌کردم و آیه الکرسی نمی‌خواندم آرام نمی‌شد. حسن دیگر به این صداها عادت کرده بود ، دو تا فحش به داعشی‌های حرام زاده می‌داد و دوباره می‌تپید زیر لحافش.

 

ادامه در لینک زیر:

شیر خان‌طومان(ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

 

رضا کشمیری